فابل:شتر وروباه
پیام ازساجدی نژاد
شماره 42
فابل :شتر وروباه
روزی روباهی از دهی می گذشت،شتر بسیار لاغری دید. گفت :ای شتر من جای سرسبزی وخوش اب وهوایی برایت پیدا کنم وتو چاق وسرحال گردی برای من چه می دهی.؟
شتر گفت:هرچه بخواهی می دهم.
روباه گفت:دو من(باتمان)گوشت بده.
شتر پذیرفت، وروباه اورا به مکان مورد نظر برد،
شتر درآنجا خورد ونوشید وفربه شد.
روباه مدتی بعد سراغ شتر آمد، دید شکار خوبی است ولی قدرت کشتن شتر را ندارد.
نزدیک شتر آمد وبعد از احوال پرسی گفت :جناب رئیس قرض من که یادت نرفته؟
شتر گفت:نه روباه. ترازو بیار گوشتت را بدهم.
روباه رفت سراغ گرگ.وقضیه را گفت ونقشه کشیدند شتر را بکشند
نزد شتر آمدند ودورتر ایستادند.
روباه سلام کرد وگفت جناب رئیس!
این جناب قزاق دوست من است واندازه دهانش اندازه دو من گوشت می باشد از هر طرف که صلاح می دانی گاز بگیرد ودو من گوشت مرا بر دارد.
شتر نقشه آن دو را فهمید وگفت قبوله، بیاید از پهلویم بگیرد وبردارد،
گرگ نزدیک آمد که از پهلوی شتر بگیرد،
شتر سر گرگ را در دهان گرفت و فشار داد درین حال گرگ خود را خراب کرد،
روباه با دیدن این صحنه فرار کرد.
شتر گفت:روباه کجا فرار می کنی؟بیا گوشتت را ببر.
روباه از دور گفت: نه، نمی خوام اینگونه که رئیس فشار میده وقزاق خودرا خراب می کند دو من گوشت من هدر رفت. ساجدی نژاد 1399/1/24