داستان:ذوالقرنین.قسمت اول
پیام ازساجدی نژاد
شماره :97
داستان :ذوالقرنین
قسمت اول: ذوالقرنین کوروش نیست.
در زمان کودکی در یکان کهریز این شعر را می خواندیم که پیشینه تاریخی واسطوره ای دارد.
اسکندرین
ذوالقدرین
بورنوزی وار بورنوزی
کلمه ذوالقرنین در سوره کهف آیات 82_95 آمده است و در آثار مختلف می خوانیم که ذوالقرنین همان کوروش است، بخصوص در تفاسیر قران مثلا المیزان،نمونه وغیره دیدم با استناد به نظر ابوالکلام آزاد هندی ذوالقرنین را کوروش می دانند وعده ای کوروش پادشاه دوره هخامنشی ایران را چون اسمش در شاهنامه فردوسی نیامده با فریدون وکی خسرو تطبیق می دهند مخصوصا پانهای متعصب درباره این موضوع مانور می دهند.
لذا این حقیر نظر حکیم نظامی گنجوی شاعر پر آوازه آذربایجان را نیز به این گمانه زنیهای فوق اضافه می کنم وخواننده را به قضاوت دعوت می کنم چرا که اولا تمام گمانه زنی ها درمورد کوروش قطعی نیست واکثرا بر پایه نظریه یک هندی است که شاید شناخت در ستی از فرهنگ کتبی وشفاهی ایرانیان نداشته است.
دوما اگر کوروش ذوالقرنین وپیامبر بود حتما از حافطه اجتماعی ایرانی وچشمان تیزبین فردوسی پنهان نمی ماند وپاک نمی شد
سوما حکیم بزرگ آذربایجانی که تمام ریز ودرشت فرهنگ ایرانی را در خمسه منتقل کرده ودر واقع دایرة المعارف فرهنگ ایرانی است آن را منعکس می کرد در صورتی که ایشان ذوالقرنین را اسکندر می داند یعنی در آن زمان در فرهنگ کتبی وشفاهی ایران وآذربایجان اسکندر را ذوالقرنین می دانستند نظامی حتی در وجه تسمیه ذوالقرنین هفت نظر ارائه می دهد وداستان شاخ ایشان، سلمانی، نی وچوپان را بیان می کند.
واین داستان در زبان مردم منطقه مخصوصا یکانات هنوز باقی مانده است. این حقیر داستان ووجه تسمیه ذوالقرنین را از اقبال نامه (خردنامه) نظامی گنجوی فردا شب عرض خواهم کرد.
ادامه دارد.....
ساجدی نژاد 1399/3/17